«مانی» (بلایپ تروی) باید صد هزار مارک به شخصی بپردازد؛ اما متأسفانه پول را در مترو جا می گذارد. یک مرد ولگرد (کرول) پول را بر می دارد. «مانی» تنها بیست دقیقه فرصت دارد تا پول را تحویل دهد اگر نه کارش زار خواهد شد…

«مَت» که به تازگی به دلایل مشکلاتی از دانشگاه هاروارد اخراج شده است ، به لندن می رود تا با خواهر و شوهر خواهرش «اِستیو» زندگی کند. او پس از مدتی با برادر کوچکتر اِستیو ، یعنی «پیت» آشنا می شود و بعد از رفت و آمدهایی با پیت ، مَت می فهمد که پیت و دوستانش انسان های خطرناکی هستند و…

زمانی که “کالوم لینچ” (مایکل فاسبندر) خاطرات جد خود “آگولار” را مرور می کند و متوجه مهارت های یک استاد قاتل می شود، در می یابد که خود او نیز یکی از نوادگان حزب مخفی “آدمکش ها” می باشد.

داستانی در رابطه با موجودات نامیرا که بر روی زمین زندگی کرده و تاریخ و تمدن خود را شکل می‌دهند...

در سال 1895. «الکساندر» (پیرس)، دانشمند، استاد دانشگاه و مخترعی نیویورکی است که به سفر زمان اعتقاد دارد. مرگ غیر منتظره و ناغافل نامزدش، او را ترغیب می کند ماشین زمانی بسازد که به کمک آن گذشته را تغییر دهد. اما وقتی نمی تواند در گذشته تغییری به وجود آورد، خود را هشتصد هزار سال به آینده پرتاب می کند...

«مگی» (رابرتس) که بارها تا مرز ازدواج پیش رفته، «عروس فراری» لقب گرفته است. یک خبرنگار (گیر) که مأمور شده تا سرگذشت «مگی» را بنویسد، در پی یافتن او به شهر محل اقامت «مگی» در مریلند می رود. «مگی» هر چه بیش تر با این خبرنگار سمج مراوداتش را ادامه می دهد، نظرش در مورد نامزد تازه اش (ملونی) بیش تر عوض می شود...

زنی 40 ساله (کیسی) که هنوز ازدواج نکرده، از صمغ نوعی پوست درخت ترکیه ای برای باردار شدن استفاده می کند! بعد از هفت سال، او و بهترین دوستش (رولند) که این راز را میداند درگیر است. کیسی بدون اینکه از قضیه خبردار شود و بدون اینکه بداند دهنده ی اسپرم والی است نه رولند، عمل تلقیح مصنوعی را انجام می دهد. حالا هفت سال گذشته و پسر کوچولوی کیسی به جای اینکه شبیه رولند باشد شباهت بسیاری پیدا کرده به والی. به این ترتیب والی راز مهمی دارد که باید آن را افشا کند و قال قضیه را بکند…

مردی بخاطر ربوده شدن و به قتل رسیدن دخترش، دچار یک بحران درونی شده است. او سوالات زیادی در ذهنش دارد ولی هنوز نتوانسته پاسخ همه‌ی آنها را بیابد. در ادامه او نامه‌ای مرموز دریافت می‌کند که از او خواسته شده تا به کلبه ای در بیابان اورگان برود، او با وجود اینکه شک میکند این نامه ممکن است از طرف خدا باشد، به سوی آن محل حرکت کرده و با سه نفر غریبه برخورد می کند و…

مرد ثروتمندی که در آستانه مرگ قرار دارد، تمامی ملک و املاکش را به پسر ارشد خود “جان” که از همسر اولش است میدهد، اما در مقابل از او می خواهد که مراقب دخترانش که از همسر دوم او هستند، باشد و مخارج آنها را بطور کامل بپردازد. پس از مرگ پدر، “جان” که تحت سلطه همسرش قرار دارد، از قولی که به پدر داده سر باز می زند و حال دختران به همراه مادرشان مجبورند که از عمارت اشرافی “پارک ساکس” که اکنون متعلق به جان است، بروند و به فکر جایی، البته محقرتر برای ادامه زندگی باشند…

فیلم در مورد دختربچه ای بنام «وادا» است که مادرش هنگام بدنیا آمدن او مرده است و پدرش در قبرستان کار می کند. بهترین دوست وادا پسری بنام «توماس» است که به همه چیز حساسیت دارد...