زنی متوجه می‌شود که کلکسیونی بزرگ از پدرش به‌جا مانده و برای به دست آوردن ارثیه‌اش باید با یک مرد ژاپنی رقابت کند.

داستان مرگ مرموز یک زن جوان که پیشامدهای اثر موجی‌وارش باعث می‌شود خواهرش در موقعیتی خطرناک برای پی بردن به حقیقت قرار گیرد.

داستان واقعی خرابکاری سیاسی ریچارد نیکسون و مغرهای متفکر رسوایی واترگیت یعنی «اورت هاوارد هانت» و «جرج گوردون بتل لیدی»، دو شخصی که به طور تصادفی باعث سرنگونی رئیس جمهوری شدند که قصد محافظت از او را داشتند.

این سریال داستان یک یک زن خانه دار در اوایل دهه 1960 را به تصویر می کشد که سعی دارد به تنها آرزویش برسد و استندآپ کمدین شود ...

سریال عشق و مرگ داستان یک زوج را روایت می کند که به شدت اهل کلیسا رفتن هستند و در یک شهر کوچک در ایالت تگزاس از زندگی شان لذت می برند تا این که یک قاتل تبر به دست قصد جان آن ها را می کند

داستان سریال در سال 1965 اتفاق می افتد،و درباره شروع زندگی حرفه ای اندرو مورس «شان ایوانز» می باشد، که بعد از ترک کالج آکسفورد بدون گرفتن مدرک ، مدت کوتاهی را در سپاه سلطنتی به عنوان یک کارمند رمزنگاری می گذراند، و پس از آن به نیروی پلیس می پیوندد .او تصمیم به نوشتن استعفا نامه خود می گیرد ، اما…

داستان در مورد بری آلن است، کسی که بعد از انفجار در آزمایشگاه استار و قرار گرفتن در معرض ذرات شتاب دهنده به کما می‌رود. چند ماه بعد از کما بیرون می‌آید و متوجه سرعت و قدرتی عجیب درون خود می‌شود که این امکان را به او می‌دهد تا در سنترال سیتی مثل یک فرشته‌ی نگهبان که قابل رویت نمی‌باشد، حرکت کند. در حال حاضر تنها دوستان بری می دانند که او تبدیل به سریعترین مرد زنده جهان شده است. اما او بزودی متوجه میشود که تنها کسی نیست که در هنگام انفجار، قدرت فرا انسانی به دست آورده و افراد دیگری هم هستند که این قدرت را به دست آورده اما در راه درستی از آن استفاده نمیکنند. بنابراین “بری آلن” با آزمایشگاه استار همکاری میکند و مامور می‌شود تا از مظلومان شهر در برابر حوادث دفاع کند …

تولی و کیت با پیوندی ناگسستنی از دوران خوب و بد یکدیگر حمایت می کنند تا زمانی که آنها را از نوجوانی به چهل سالگی می رساند...

داستان شگفت‌انگیز یک زن هلندی به‌نام میپ گیز که زندگی خود را به خطر انداخت و در طول جنگ جهانی دوم بیش از 2 سال در برابر نازی‌ها به خانواده‌ی آنه فرانک پناه داد.

داستان زندگی دکتر کنزو تنما که پس از نجات دادن پسری به‌نام یوهان، زندگی‌اش دستخوش تحولاتی تاریک می‌شود. وقتی که مدیر بیمارستان به او دستور می‌دهد به‌جای یوهان شهردار را جراحی کند، تنما با سرپیچی زندگی پسرک را نجات می‌دهد. هرچند مدتی بعد، قتل‌های سریالی آغاز می‌شود و یوهان مظنون اصلی پرونده به شمار می‌رود.