داستان فیلم در تابستان سال 1998 اتفاق میافتد و بیانگر احساسات متضاد اعضای یک خانواده نسبت به یکدیگر از چشم کودک دوازده ساله ی این خانواده است. این سریال به کاردگردانی سمیر ساکسنا ساخته شده است و جزو 250 سریال برتر تاریخ سینمای جهان می باشد.
انیمه در مورد جوانی به نام سایتما است. سایتما یک ابرقهرمان است که تمام حریفانش با یک ضربه مشت او شکست می خورند و او از این موضوع ناراحت است. پس به دنبال حریفی میگردد که شکست دادنش سخت باشد و او را به چالش بکشد...
ریلاکوما به طور اتفاقی در آپارتمان کائورو که کارمند دفتری است، ظاهر می‌شود و شروع به زندگی در این مکان میکند. او در پشتش یک زیپ دارد که کاربرد آن مشخص نیست. او غذاهایی مانند پنکیک، کوفته برنجی، پودینگ و انبه را دوست دارد و به‌همراه کوریلاکموا که یک خرس سفید عروسکی است و یک پرنده زرد رنگ به نام Kiiroitori، در این خانه با کائورو زندگی میکند.
سریال ماجراجویی های یک مامور اف‌بی‌آی کله شق اما حساس به نام ویل چیس (اسم رمز: ویسکی کَوِلیِر) را دنبال می کند. بعد از یک شکست احساسی، چیس برگماشته می شود تا با یک عامل کله خر سازمان سیا به نام فرانچسکا “فرانکی” تروبریج (اسم رمز: فایری تریبون) همکاری کند. آنها با هم، یک تیم بین المللی از جاسوس های ناکارآمد، مضحک و قهرمان را رهبری می کنند که هر از چند گاهی دنیا را نجات می دهند، در حالی که پا به جاده های سنگلاخی رفاقت، عشق و سیاست های اداری می گذارند.
جان بوساریان که خلبان بمب‌افکن در ارتش آمریکاست دست به هر کاری میزند تا از ماموریت‌های جنگی دوری کند. اما کاغذ بازی و بروکراسی ارتش همیشه راهی برای ماندن او در ارتش پیدا میکند.
نامزد دریافت 2 گلدن گلوب. 18 بار نامزد دریافت جایزه.
سریال در مورد زن جوانی که صاحب کافه ای در لندن است و می خواهد با زندگی در لندن کنار بیاید در حالی که با اتفاق غم انگیزی که اخیرا برایش رخ داده، دست و پنجه نرم می کند. این سریال که دیوار چهارم را شکسته دارای صحبت های مستقیم شخصیت اول، فلیبگ با دوربین و صحبت مستقیمش با بیننده است…
برنده 2 گلدن گلوب. 54 بار برنده جایزه و 62 بار نامزد دریافت جایزه.
سریال در اواخر دهه 80 میلادی جریان دارد که دنیای تاریکی در حال مقابله با فرهنگ این دوره است. این سریال داستان یک نوجوان به‌نام مارکوس بی‌خانمان را روایت میکند که به یک مدرسه خصوصی نخبگان راه پیدا کرده است که در آنجا خانواده‌های بزرگ جنایتکاران فرزندان خود را برای تحصیل به آنجا می‌فرستند. ضمن تلاش برای حفظ خصوصیات اخلاقی خود، او باید از یک برنامه آموزشی بی‌‌رحمانه و کلیشه‌های اجتماعی نجات پیدا کند.
