در شبی که یک سیاره کاملا مشابه زمین در کهکشان کشف می شود، یک دانشجوی جاه طلب و یک آهنگساز در تصادفی دردناک، سر راه هم قرار می گیرند.

داستان این فیلم درباره ی فردی است که مربی اش توسط پلیس های فاسد کشته میشود او مجبور می شود که تا از حق خود در برابر قانون دفاع کند و …

گروهی متشکل از یک افسر پلیس، یک دکتر، یک دادستان، چند حفار، ماموران پلیس، و دو برادر مظنون به قتل، در ناحیه اطراف شهر «کسکین» در جستجوی یک جسد دفن شده هستند...

بنیامین برنارد در سایه برادرش زندگی کرده‌است. بنجامین که بین حسادت و وفاداری کار می‌کرد، پرخاش خود را به عنوان یک مبارز هنرهای رزمی مخلوط کرد. پس از یک واقعه نزدیک به خرد کردن زندگی برادرش، بنجامین باید با احساسات شدید خود از خشم و تنفر روبرو شود، چرا که او حقیقت را در مورد خانواده‌اش کشف می‌کند. به عنوان یک برادر برای زندگی اش مبارزه می‌کند، دیگری باید برای آشتی و بازخرید در داخل و بیرون قفس بجنگد. این فیلم خانوادگی به دنبال عشق، بخشش، از دست دادن، بهبود روابط خوب و در نهایت، درک این موضوع است که همه ما محبوب خداوند هستیم.

داستان این فیلم درباره ی زوجی است که در نظر دارند قبل از بچه دار شدن رویای خود را که سفر به اروپا است رو به واقعیت تبدیل کنند و …

فیلم براساس داستانی واقعی پنج نفر از زندانیان سیاسی اهل کوبا که به جرم قتل و جاسوسی توسط دولت ایالات متحده از اواخر دهه 1990 زندانی بوده اند میباشد ...

یک مخترع جوان ۹ ساله بنام فرانسوفیل در شهر نیویورک به دنبال قفلی است که به کلیدی مرموزی که توسط پدرش جا گذاشته شده است بخورد. پدر او در حادثه ۱۱ سپتامبر جان سپرده است...

بعد از مدتها جنگ خدایان و تایتان ها، سرانجام خدایان فاتح این جنگ می شوند تا صلح و ثبات را به بشریت باز گردانند. اما شکست تایتان ها به معنای ریشه کنی ظلم و ستیز در جهان نیست چراکه اینبار نوبت به یک شیطان بسیار خشن و ظالم به نام «پادشاه هایپریون» است که با بشریت مبارزه کرده و دنیا را به سمت تاریکی سوق دهد. هایپریون به دنبال سلاحی است که به وسیله آن می تواند نسل بشریت را نابود کند و امپراطوری شوم خود را آغاز نماید اما «تسئوس» انسانی فانی است که توسط «زئوس» برگزیده شده تا انسان ها را در جنگ علیه هایپریون رهبری کند.

یک پان فروش در شهری کوچک عاشق دختری محصل می‌شود که مقابل مغازه او زندگی می‌کند. بدون آن که حتی یک بار با او قرار بگذارد عشق، حسادت و خیانت را تجربه می‌کند...

در سال ۱۹۳۷در چین، در طول جنگ دوم چین و ژاپن، متصدی کار کفن و دفن، «جان» (کریستین بیل) به یک کلیسای کاتولیک در نانجینگ می رود، تا یک کشیش را برای دفن آماده کند. به محض ورود می بیند که خودش تنهاست بزرگسال در میان یک گروهی از دانش آموزان دختر صومعه ها و روسپی هایی که از یک فاحشه خانه در این نزدیکی هستند می باشند. در هنگام حمله ژاپنی ها او از این دو گروه در مقابل وحشت حاکم محافظت می کند و به معنای واقعی فداکاری و افتخار پی می برد.