داستان یک تیم عملیاتی ارتش آمریکا که مورد کمین قرار می‌گیرند و تنها امیدشان یک مأمور هدایت‌کننده حملات نیروی هوایی و یک خلبان پهپاد است تا آن‌ها را از نبردی 48 ساعته مرگبار نجات دهند.

قاتلین پیرزن ، فیلمی کمدی و جنایی محصول سال ۱۹۵۵ به کارگردانی الکساندر مکندریک می‌باشد. درباره خانم «ماروا منسن» زنی سالخورده و بسیار دین‌ دار است که قصد دارد یکی از اتاق‌ های خانه‌ اش را اجاره دهد. وی با شخصی که خود را پروفسور معرفی کرده آشنا می شود. که همین امر باعث شروع ماجرا است.

«پرفسور ج. اچ. دور» (هنکس) که در واقع دزدی سابقه دار است قصد دارد با هم کاری چند نفر به کازینویی در نیواورلیانز دست برد بزند. او برای اجرای نقشه اش اتاقی را در خانه ی پیرزنی ساده دل و به شدت مذهبی و پای بند اخلاق به نام «ماروا مانسن» (هال) اجاره می کند...

ایرما، فاحشه‌ای در یكی از محله‌های فقیر پاریس است. نستور پاتو كه افسر پلیس است، برای اجرای قانون به كازانووا می آید اما به دلیل بدشانسی از كار اخراج می‌شود. آشنایی نستور با ایرما، مسیر جدیدی را در زندگی هر دوی آنها می‌گشاید.

داستان جدید والاس و گرومیت که والاس یک مدل جدید ربات می‌سازد تا در کارهای باغبانی به گرومیت کمک کند اما...

یک فیلمنامه نویس مشکل دار بعد از اینکه دوستان عجیب غریب اش سگ یک گانگستر را می ربایند، به طور اتفاقی درگیر جنایت های زیرزمینی شهر لس آنجلس می شود..

این فیلم داستان دو دوست قدیمی را روایت می کند که وقتی دوستی آن ها یک مرتبه به پایان می رسد خود را در تنگنا می یابند

در این قسمت، عضو جدیدی یعنی گرو جونیور به خانواده اضافه می‌شود، عضوی که تنها هدف‌اش آزار دادن پدرش است. در ادامه گرو با دشمن جدیدی به‌نام مکسیم لِمال و دوست‌دخترش یعنی ولنتینا روبه‌رو می‌شود که مجبور می‌شود...

داستان یک دبیر تاریخ بداخلاق که او را مجبور می‌کنند در تعطیلات همراه یک دانش‌آموز که جایی برای رفتن ندارد، در مدرسه بماند.

یک مادر پس از اینکه دخترش به قتل می رسد تصمیم می گیرد معمای این فاجعه را شخصاً حل و فصل کند اما...

آخرین «کار» دو آدم کش ایرلندی، «کن» (گلیسن) و «ری» (فارل) در کلیسایی در لندن، به مشکل بر می خورد («ری» اضافه بر کشیش مورد نظر، پسر بچه ای را هم می کشد) و رئیس آن دو (فاینز) دستور می دهد که به بروژ در بلژیک بروند و منتظر تماس او باشند. در بروژ «کن» آرام آرام به این شهر تاریخی علاقه پیدا می کند، در حالی که «ری» هم چنان به خاطر کشته شدن کودک بی گناه، آن هم در اولین کارش، در عذاب وجدان به سر می برد.

مردی (پلتولا) با قطار وارد هلسینکی می شود. اراذل و اوباش در آن جا به شدت کتکش می زنند و هر چه دارد می دزدند. او را به بیمارستان می برند و در آن جا او را مرده اعلام می کنند. کمی بعد مرد به خود می آید و به راه می افتد، اما تمامی خاطرات گذشته از ذهن او پاک شده اند...