فانی خوان یک خواننده قدیمی و سخت کوش هست که میخواهد نام دخترش را در دنیای موسیقی پرآوازه کند اما با چالش هایی روبرو میشود که به خاطر آن مجبور میشود برای موفقیت دست به هر کاری بزند و...
مامور شیوانش وظیفه ای بر عهده گرفته است برای گرفتن ویر، مرد قاتل پلیس های فاسد در شهر. هر دوی آنها در نهایت علیه دشمن مشابهی هستند، اما راهشان با یک خط از همدیگر متمایز میشود و آن خط چیزی نیست جز قانون...
داستان فیلم "آنها" به کارگردانی "آناهیتا قزوینی‌زاده" درباره جى (J) چهارده ساله است که با پدر و مادرش در حومه شهر شیکاگو زندگى مى‌کند. جى در حال کلنجار درونى با خود درباره هویتش است و براى وقت‌داشتن براى تصمیم‌گیرى دراین باره، قرص‌هایى براى آرام‌کردن رشد هورمونى‌اش مصرف مى‌کند. درحالی‌که پدر و مادرش در شهر نیستند، خواهرش لورن و آراز نامزد ایرانی‌اش به خانه مى‌آیند تا او تنها نماند...
این فیلم براساس زندگی اسکار وایلد، شاعر، داستان‌نویس، نمایش‌نامه‌نویس و نویسنده داستان‌های کوتاه ایرلندی ساخته شده است. این فیلم داستان نگفته ی اسکار در آخرین روزهای زندگی‌اش را به تصویر می کشد و یک پرتره از بخش تاریک زندگی شخصی او می باشد که نشان می دهد وایلد برای عشق زندگی کرد و در نهایت نیز با شادی درگذشت…
یک شمشیر باز استونیایی در حال فرار از دست پلیس مخفی روسیه، مجبور می شود به وطن خود بازگردد. او به محض اینکه به وطنش می آید در یک مدرسه محلی بعنوان دبیر تربیت بدنی مشغول به کار می شود. اما همچنان گذشته اش بر روی زندگی فعلی اش تاثیرگذار است و...
نامزد دریافت 1 گلدن گلوب 6 بار برنده جایزه و 3 بار نامزد دریافت جایزه.
فیلم سانجو روایتی است از زندگی سانجی دات بازیگر پیشکسوت سینمای بالیوود، که در سه مرحله از دوران اعتیاد تا دوران عاشقی و سپس به زندان رفتش را به تصویر میکشد...
در خلاصه داستان این فیلم ماجرایی و فانتزی آمده است ، یک خبرنگار جوان به نام کم هریسون به همراه یکی از نزدیکانش به طور اتفاقی موجودی مرموز و افسانهای را کشف می‌کنند که به اعتقاد آنها در دریا زندگی میکند و…
داستان فیلم در مورد شخصیتی به نام آویینش می باشد که در شهر بنگالورو زندگی می کند. آویینش از کارش که در زمینه IT است متنفر می باشد چرا که او دوست داشته یک عکاس شود اما به خاطر پدرش در این رشته درس خوانده است. پدر او به تازگی در یک تصادف رانندگی جان خود را از دست داده است و جنازه ی او به اشتباه به خانواده ای دیگر داده شده است. دوست آویینش یعنی Shaukat (عرفان خان) به او پیشنهاد می کند که با یک ون راهی سفری جاده ای از شهر بنگالورو به کوچی شوند تا جنازه پدرش را تعویض کنند. آن ها راهی این سفر می شوند تا اینکه دختری به نام تانیا که در واقع نوه ی کسی است که جنازه پدر اوینش به جای او به آن ها داده شده ، با آن ها همسفر می شود. هیچ یک از آن ها دوست ندارند بخشی از این سفر باشند اما به هر حال می بایست یکدیگر را تحمل کنند تا اینکه راهی برای لذت بردن از این سفر پیدا می کنند…
