در شب فارغ التحصیلی ناتالی، مسیر زندگی او در دو دنیای موازی ادامه پیدا می کند. در یک دنیا او باردار می شود و در شهرش می ماند تا فرزندش را بزرگ کند و در دنیایی دیگر او به لس آنجلس نقل مکان می کند تا شغل رویاهایش را پیش بگیرد.

داستان زنی به نام سوفیا که طی یک رخداد در عرض یکروز هم کار و هم رابطه اش از هم می پاشد. حال او قصد دارد از صفر شروع کند و با یک سرآشپز اسپانیایی که ممکن است نیمه گمشده او باشد، ملاقات کند.

«اسکار» پسربچه ترسوی ۱۲ ساله در آرزوی انتقام است. او عاشق «الی» می‌شود که دختر منحصر بفردی است. این دختر از نور خورشید و همینطور خوردن غذا دوری می جوید. الی به اسکار توانایی انتقام می‌دهد اما وقتی پسر متوجه می‌شود که او باید برای زنده ماندن خون بقیه را بمکد در دو راهی انتخاب قرار می‌گیرد.

جوانى آس و پاس به نام « جرج » ( کلیفت ) که امکان ازدواج با دخترى ( تیلر ) از خانواده‏اى ثروتمند را پیدا کرده ، به اتهام قتل محبوبه‏ ى باردارش ، « آلیس » ( یونترز ) پاى میز محاکمه مى‏رود...

دربارهٔ چهار خواهر مارچ ـ مگ زیبا (ترینی آلوارادو)، جوی باهوش و بلندپرواز (وینونا رایدر)، بت مهربان (کلیر دینز) و ایمی رومانتیک (کیرستن دانست) می‌باشد. آن‌ها در کانکورد ماساچوست و در زمان جنگ آمریکا در خانه‌ای قدیمی زندگی می‌کنند. پدر آن‌ها به جنگ رفته‌است و این چهار خواهر مشکلاتی زیادی را تجربه می‌کنند ولی زیرنظر مادرشان (سوزان ساراندون)که زن بسیار عاقل و فهمیده‌ای است، این مشکلات را حل کرده و زندگی فقیرانه ولی شادی دارند. گاهی اوقات آن‌ها برای از یاد بردن مشکلاتشان، نمایش نامه‌هایی را که جو آن‌ها را نوشته اجرا می‌کنند و بیش تر در عالم کودکی خود به سر می‌برند…

داستان فیلم در‌باره‌ی دو دوست صمیمی می‌باشد که از ده سالگی با هم دوست بوده‌اند و یکدیگر را می‌شناسند. اما در این بین ماجراهایی پیش می‌آید که مسیر این دو را تغییر می‌دهد. تا اینکه…

علی‌رغم تفاوت‌های فراوان، کیسی، خواننده و ترانه‌سرا و لوک، تفنگدار دریایی ، صرفاً برای منافع نظامی ازدواج می‌کنند.

در ایستگاه قطار، پسر بچه ای به نام ساموئل شاهد قتل یک مامور پلیس است. جان مامور رسیدگی به این پرونده به حقایقی دست پیدا می کند که زندگی خانواده اش به خطر می افتد.

آغاز جنگ جهانى اول. «چارلى» (بوگارت) با قایق فرسوده‏‌ى «افریکن کویین» مایحتاج مردم را در چند دهکده‌ى آفریقاى جنوبى به دست‏شان مى‌رساند. او در یکى از توقف‌‏هایش با پیردخترى به نام «رز» (هپبرن)، خواهر کشیش «ساموئل» (مورلى) آشنا مى‏‌شود. پس از چندى تصمیم می‌گیرد او را از منطقه خارج کند...

«هومر ولز» (مگوایر) در یتیم خانه ی سینت کلاود در مناطق روستایی «مین» و تحت نظارت شدید ولی رئوفانه ی «دکتر ویلبر لارچ» (کین) بزرگ شده است. «لارچ» معلومات پزشکی خود را به «هومر» انتقال داده، اما «هومر» تصمیم می گیرد یتیم خانه را ترک کند تا دنیا را ببیند...