داستان این فیلم در مورد زنی است که در شب ازدواجش بر اثر اتفاقاتی که می افتد با کودک سیاهپوستی که شدیدا لاغر و مریض است رو برو می شود و همین مسئله مسیر زندگی زن را تغییر می دهد و به یکی از سازمانهای حقوق بشر می پیوندد تا به مردم فقیر آفریقا کمک کند و در این مسیر با مردی آشنا می شود و ...
داستان یک معمار سی و پنج ساله که در دفتر کار خود با زنی ملاقات می کند که او را ابتدا نمی شناسد، اما متوجه میشود که او همان دختری است که اولین تجربه عشقی اش را در دوران کالج با او داشته است. اکنون این زن از او می خواهد که خانه اش را برای او از نو بسازد...
آساکو در اوساکا زندگی میکند. او عاشق باکو میشود. یک روز، باکو ناگهان ناپدید میشود. دو سال بعد، آساکو اکنون در توکیو زندگی میکند و با ریوهی آشنا میشود. او دقیقاً شبیه باکو است، اما شخصیت کاملاً متفاوتی دارد.
ماتسومورا ریوکو، نویسندهی مشهوری که حدود پنجاه سال دارد، متوجه میشود به بیماری آلزایمر مبتلا شده است. همزمان با این اتفاق، او تدریس در دانشگاه را آغاز میکند و در آنجا با مرد جوان کرهای به نام سو چان هه که حدود بیست سال دارد، آشنا شده و به او علاقهمند میشود.
«چو»، سرآشپز ماهر بازنشسته، هم راه با سه دختر دم بختش، «جیاجن»، معلم شیمی که مسیحی شده، «جیا چی ین»، کارمند ارشد خطوط هوایی و «جیا نیگ» دانشجویی که در همبرگر فروشی کار می کند، در خانه ای بزرگ در تایپه زندگی می کند. زندگی در این خانه حول محور ناهار پر و پیمانی که پدر یکشنبه ها تدارک می بیند و زندگی عاطفی تک تک افراد خانواده می چرخد...
نامزد دریافت 1 بار برنده جایزه 6 بار برنده جایزه و 0 بار نامزد دریافت جایزه
جان کاپیتان تیم فوتبال مدرسه بود، تیم نیز یک نقش کوچک در داستان رومئو و ژولیت را بازی کرده بود. آنها ۱۵ سال با هر مشکل و هنجاری در جامعه بود دست و پنجه نرم کردند تا اینکه بالاخره تنها مشکلی که حتی عشق هم نمی تواند آن را حل کند، تلاش کرد آنها را نابود کند...
