یک زن جوان اهل گلاسکو، رویای تبدیل شدن به خواننده‌ی کانتری‌استار را در سر دارد...

داستان فیلم درباره‌ی گروهی خلافکار می‌باشد که در دهه‌ی هفتاد میلادی تلاش کردند تا بزرگترین سرقت در تاریخ آمریکا را انجام دهند و آن دزدیدن سی میلیون دلار در ایالت رود آیلند از یگ گروه مافیایی بود. اما در این بین با مشکلاتی مواجه شدند و…

یک بازیگر سیاهی لشگر تلاش کرد که تبدیل به یک بازیگر اصلی شود، اما در این راه ناکام ماند، تا اینکه یک بازیگر نقش اصلی زن را ملاقات می کند و زندگی آنها با هم تغییر می کند...

«دامبو» بچه فیلى در یک سیرک است که به خاطر گوش‏هاى بیش از حد بزرگش مسخره و تحقیر مى‏شود. او به کمک بهترین دوستش، «تیمونى» و چند کلاغ، متوجه می شود که مى‏تواند با این گوش‏ها پرواز کند، ستاره ‏ى سیرک شود و…

فیلم داستن گلوریا را روایت می‌کند که پس از اتفاقاتی سعی می‌کند زندگی‌اش در نیویورک را رها کند و به زادگاهش بازگردد. اما بعد از اینکه خبرها گزارش می‌دهند یک موجود غول پیکر در حال نابود کردن شهر سئول است، گلوریا به تدریج متوجه می‌شود که به طریقی و به طور عجیبی به این هیولا متصل است.

«ماویس گری» ( شارلیز ترون )، نویسنده رمان‌های مخصوص جوانان است که بعد از دریافت یک ایمیل، تصمیم می‌گیرد به زادگاه خود بازگردد تا با «بادی اسلید» ( پاتریک ویلسون ) دوست دوران دبیرستان خود، مجددا رابطه ای ایجاد کند. اما وقتی متوجه می‌شود بادی ازدواج کرده، تصمیم می گیرد هرطور که امکانش وجود داشته باشد، بار دیگر به بادی نزدیک شود...

“داگ رابرتس” طراح و آرشیتکت یک آسمانخراش شیشه ای که بلندترین ساختمان دنیا با 138 طبقه است، برای مراسم افتتاحیه ساختمان وارد سن فرانسیسکو میشود. او پس از صحبت با معمار آسمانخراش متوجه میشود داماد معمار، برای کاهش هزینه ها از سیم‌های نامرغوب در سیم‌کشی ساختمان استفاده کرده است که با سهل انگاری در این بخش آتش سوزی عظیمی در شب افتتاحیه اتفاق می افتد و…

فیلم در مورد زنی سیاستمدار به نام ژانت است که به مناسبت ترفیع شغلی، در حال برگزاری یک مهمانی برای دوستانش در آپارتمان خود در لندن است. اما با شروع مهمانی، همه چیز به خوبی و طبق برنامه پیش نرفته و اسرار مخفی شروع به فاش شدن کرده تا اینکه این مهمانی شاد رفته رفته تبدیل به یک منطقه جنگی میشود. بدون شک، پس از این شب، اوضاع دیگر هرگز مانند گذشته نخواهد بود.

نورما و آرتور لوییس زوجی هستند که در حومه شهر با بچه کوچکشان زندگی میکنند. نورما معلم است و همسرش کارمند ناسا. روزی آنها یک هدیه از جانب یک غریبه دریافت میکنند. داخل این جعبه مرموز یک دکمه وجود دارد. به آنها گفته میشود که به محض گشودن جعبه و فشردن آن دکمه 1 میلیون دلار را صاحب میشوند اما در همان لحظه یک نفر در جایی از این دنیا خواهد مرد. یک نفر که آنها نمیشناسند. حالا این زوج باید تصمیم بگیرند، یک میلیون دلار یا انسانیت…

ویلیام بورگنز یک نویسنده ی تحسین شده است که از سه سال پیش که همسرش اریکا او را به خاطر یک مرد دیگر ترک کرده یک کلمه هم ننوشته است. در بین جاسوسی کارهای همسرش او درگیر مسائل نوجوانانه ی دخترش سامانتا و پسرش راستی است...