داستان یک گروه ویژه در کشور اندونزی در شهر جاکارتا را روایت می کند که باید طی یک عملیات وارد یک بلوک آپارتمانی شوند و خطرناک ترین خلافکار کشور را دستگیر کنند…

درباره دختری کوچک می باشد که در یک سیاره کوچک واقع در نقطه ای بسیار دور کهشان زندگی می کند. او از این نوع زندگی راضی و خوشحال نمی باشد و هیچ علاقه ای نیز به تنهایی ندارد. زندگی او به همین منوال سپری می سود تا اینکه یک روز با یک خلبان جوان آشنا می شود که ادعا می کند از سیاره ای بسیار دور آمده است که در آن سیاره انسان های زیادی با شادی در کنار هم زندگی می کنند و...

آنه و باب یک زن و شوهر آمریکایی ثروتمند هستند که بعد از ازدواج تصمیم می گیرند به یک خانه در پاریس بروند و …

پاریس، سال 1942. روبر کلاین، دلال عتیقه، از پیدا کردن یک روزنامه ی عبری زبان در صندوق پستی اش یکه می خورد و برآشفته از این که این ماجرا باعث جلب توجه پلیس می شود؛ پی می برد که «روبر کلاین» دیگری نیز وجود دارد که احتمالا یهودی است و اکنون ناپدید شده است.

اما , یک نویسنده مشهور و موفق فرانسوی , مجبور است بعد از اینکه زنی که پانزده سال پیش رویاهای خود را در سر داشت , دوباره به زادگاهش برگردد . کاری که او می‌نویسد ظاهرا کار تخیلی است ,

وقتی که آپولو به دهکده حیوانات کوچک می‎رسد، خیلی زود زندگی ساکنین قلمروی پادشاهی را در شب سالگرد سال نو ملکه مختل می‎کند. که در نتیجه باعث ایجاد توطئه‎ای توسط هیوگت می‎شود و…

هالا زنی است که دهه چهارم از زندگی خود را سپری می کند و تصمیم می گیرد که در برابر صنعت آلومینیم اعلان جنگ کند و از نابودی کشورش به دست این صنعت جلوگیری کند. برای این کار، او تمام چیزهایی که باید از آنها محافظت کند را به خطر می اندازد اما هنگامی یک بچه یتیم به طور غیر منتظره ای وارد زندگی او می شود، همه چیز عوض می شود…

هر کس که فکر می کند که حومه شهر آرام و صلح آمیز است اشتباه میکند. به خصوص در رابطه با حیوانات هیجان زده، گرگی که فکر می کند مرغ است، یک خرگوش که همانند لک لک رفتار میکند و یک اردک که می خواهد بابا نوئل را تغییر دهد. اگر می خواهید در تعطیلاتی به سر ببرید، به سمت این مکان بیاید...

یک پسر جوان که به همراه والدینش در حال سفر در فضا هستند که سفینه شان دچار مشکل میشود و کپسول یدکی او را از والدین جدا کرده و بر روی سیاره ای وحشی و ناشناخته فرود می آید و...

فیلم از نفس افتاده در مورد مردی جوان، بی قید و بند و بیکار به نام میشل پوآکار (با بازی ژان پل بلموندو) است که روزی در حین دزدیدن یک اتومبیل، پلیس موتور سواری را میکشد. او پس از مدتی با دختری آمریکایی به نام پاتریشیا فرانچینی (با بازی جین سیبرگ) که برای شرکت در امتحان روزنامه نگاری در سوربن به فرانسه مهاجرت کرده است، آشنا میشود...