هنگامی که یک کوهنورد در یک کولاک گرفتار می شود، با یک غریبه سرگردان روبرو می شود و باید هر دو را قبل از شب از کوه پایین بیاورد.

داستان اصلی فیلم درباره ی کارمند صبوری به نام “سیمون جیمز” (جس ایزنبرگ) که تحت تسلط همه از جمله عشقش “هانا” (میا واسیکوسکا) است؛ زندگی ناچیز “سیمون” در حال نابودی است زمانی که “جیمز سیمون” (جس ایزنبرگ) را ملاقات می کند، مردی که دقیقا از لحاظ ظاهری شبیه اوست ولی شخصیتش کاملا خلاف اوست.

«اراگون» نوجوان اژدها ران است، منجی مردم سرکوب شده ی سرزمینی که «شاه گالباتوریکس» خبیث و جادوگر شرورش، «دورزا» بر آن حکم می رانند. «اراگون» هم راه با مرشد و مربی اش، «بروم» و اژدهای باوقارش «سفیرا» ، در دل آن سرزمین می رانند و مبارزه می کنند…

ماجراجویی دو زن در جاده که به حوادثی غیر قابل پیش بینی منجر می شود و سرنوشت آنها را عوض می کند...

در سال ۱۸۸۸ در لندن، فقر و بدبختی باعث بوجود آمدن زندگی‌های هولناکی در محله وایت چاپل شده است. در این زمان فردی جنایتکار و بدنام به اسم «جک ریپر» در این محله مشغول آدمکشی و از بین بردن زنان فاحشه است. یک بازرس اسکاتلندیارد به اسم «فرد آبرلین» (جانی دپ) با کمک همکارش «پیتر گادلی» در پی این هستند که بفهمند این قاتل زنجیره ای کیست و چرا این زنان را بطور وحشیانه می کشد...

در یک مهمانی شام در یک خانه روستایی که چهار دوست برای جشن تولد دور هم جمع شده اند، با پیشروی شب رازها آشکار می شوند و اتفاقات ناراحت کننده ای در اطراف آنها رخ می دهد.

دختر چهارده ساله‌ای به نام سوزی توسط همسایه‌اش مورد تجاوز قرار گرفته و سپس کشته شده ‌است. او حالا از بهشت به تماشای خانواده‌اش می‌نشیند که چطور با مسئله قتل او کنار می‌آیند و همچنین به قاتلش می‌نگرد که چه طور مدارک جرم را پنهان می‌کند تا از دست پلیس و ماموران فرار کند…

تیمی از خبرنگاران به یک کارآگاه پلیس کمک می کنند تا معمای قتل دستیار یکی از نمایندگان مجلس حل شود.

فیلم یک مرد جدی درباره یک خانواده یهودی ده شصت آمریکا است. لری پدر خانواده ای متوسط و پروفسوری در شاخه فیزیک است. خانواده لری یک خانواده معمولی نیست لری کوهی از مشکلات دارد از آن جمله پسرش معتاد است همسرش میخواهد جدا شود و با یک مرد دیگر ازدواج کند دخترش مدام از او پول می دزدد تا دماغش را عمل کند و برادرش آرتور هم پلیس و هم مافیا به دنبال آن هستند لری کم کم به این فکر می افتد که خدا چرا این بلاها را به او نازل میکند...

داستان دو هنرمند با استعداد که بر روی یک باغ در محوطه قصر پادشاه لویی چهاردهم کار میکنند. آنها با یکدیگر آشنا میشوند و علاقه خاصی به یکدیگر پیدا می کنند.