مردی که به تازگی همسرش را از دست داده، فکر می کند تمام ارتباطش با خانواده اش تنها از طریق همسرش بوده و اکنون دیگر از بین رفته. او تصمیم می گیرد سفری را آغاز کرده و به تمام فرزندانش که اکنون بالغ شده اند و جداگانه زندگی می کنند، سر بزند.

حسابداری بنام «ویلیام بلیک» (جانی دپ) بعد از کشتن یک مرد، با یک سرخ پوست مرموز بنام «هیچکس» روبرو می شود، کسی که او را برای سفرش به دنیای روحانی آماده می سازد.

مردی که سابقا قاچاقچی مواد مخدر بوده و مدتی است که زندگی جدیدی را شروع کرده، برای محافظت از برادر زنش که به یک دلال بزرگ مواد مخدر بدهکار است، به پاناما میرود تا با میلیون ها دلار پول جعلی باز گردد...

چاک بریس (سم راک ول) یک دست اندرکار تلویزیونی است که کارش سر و کله زدن با مدیران ارشد شبکه و راضی کردن آنها برای موافقت با ایده های تلویزیونیش است. از سوی دیگر با پیدا شدن سروکله فردی مرموز به نام جیم بیرد (جورج کلونی) که مامور سیا است اوضاع کمی پیچیده می شود. جیم از چاک درخواست می کند تا چند ماموریت مخفیانه را به انجام برساند...

داستان فیلم درباره مردی است که مامور شده زن جوانی را از روسیه به کانادا ببرد اما در میانه راه متوجه می شود این زن دستکاری ژنتیکی شده و حاوی ویروسی است که می تواند نسل بشر را نابود سازد …

دو دوست توسط مردم شهری کوچک بعنوان کلانتر استخدام می شوند، تا با یک گله دار ثروتمند که آرامش مردم را بهم زده، مقابله کنند. اما کار آن‌ها با رسیدن یک بیوه زن، پیچیده تر میشود.

این مستند زندگی مردم کره زمین، از انواع فرهنگها و ملتها را به تصویر می‌کشد و فجایعی که بشر با دستهای خود ایجاد کرده را، مورد بررسی قرار می‌دهد. برای تهیه‌ی این فیلم از 25 کشور فیلمبرداری شده که 5 سال به طول انجامیده است.

داستان چند دوست که از تعطیلات آخر هفته لذت می برند. آنها چند جت اسکی را می دزدند که با آن ها به سمت دریا مسابقه دهند، اما در نهایت به یک برخورد وحشتناک رو به رو می شوند.

در یک شب گرگی ویل رندال را گاز می گیرد. پس از آن ویل آرام آرام دچار خصوصیات حیوانی می شود. تا این که به دیدار یک متخصص حلول روح حیوانات می رود که به او می گوید خیلی زود گرگ خواهد شد…

تومستون آریزونا، سال 1879. «وایات ارپ» (راسل) که به تازگی کار کلانتری داج سیتی را رها کرده، همراه با همسرش، برادرانش، و همسران برادرانش، وارد شهر می شود. «وایات» تصمیم دارد اسلحه را کنار بگذارد و زندگی آرامی را شروع کند، ولی با مزاحمت های کابوی ها و ورود «داک هالیدی» (کیلمر) ـ دوست قدیم «وایات» ـ به شهر، کار به جدال در اوکی کورال می کشد.