داستان این فیلم درباره ی قهرمان جدیدی بنام «آرون کراس» (جرمی رنر) است که سرگذشتش از سه قسمت قبلی سری بورن نشات می گیرد…

جیسون بورن مبتلا به فراموشی شده است و همچنان به دنبال نشانه هایی از گذشته و احتمالاً آینده اش می باشد و به همین دلیل به مسکو، لندن، پاریس و مادرید می رود تا آنچه را که می خواهد، بیابد و این در حالی است که وی تحت تعقیب یک تروریست نیز هست.

در این قسمت از سریال متفاوت نارکوها که در مکزیک شکل میگیرد، ظهور کارتل گوادالاخارا به عنوان عامل سازمان مبارزه با مواد مخدر آمریکایی در مکزیک و مواجهه با خطرات مقابه با نارکوس در مکزیک را تصویر می کشد..

جیسون بورن مجبور میشود برای انجام یک عملیات از طرف سازمان سیا، به زندگی سابقش، بعنوان یه قاتل حرفه‌ای بازگردد تا زنده بماند.

یک مرد زخمی توسط یک ماهیگیر از آب گرفته میشود. او که حافظه‌اش را از دست داده، از مامورینی که قصد جانش را دارند می گریزد و سعی دارد خاطراتش را به یاد آورد.

داستان فینچ، آخرین انسانی را که روی زمین باقی مانده است، روایت می‌کند. او یک مخترع محسوب می‌شود که حالا با بیماری خود دست‌وپنجه نرم می‌کند. همان‌طور که فینچ باید با مرگ خود مواجه شود، او باید یک ربات برای مراقبت از سگ خود که تنها چیزی است که او واقعا در این دنیا دوست دارد، بسازد. فینچ باید ربات را آموزش دهد تا به اندازه کافی مانند یک انسان به‌نظر برسد تا بتواند از سگ او مراقبت کند. فینچ همچنین باید تلاش کند که سگ خود را متقاعد کند که این ربات را به‌عنوان سرپرست و دوست خود بپذیرد.

آرتور بیشاپ که سعی دارد گذشته ی خود را فراموش کند ، در این بین نیرومندترین دشمنش یکی از نزدیکانش را می دزدد. اکنون او مجبور می شود به سرتاسر جهان سفر کند تا وی را نجات دهد و در این بین اتفاقات زیادی برایش رخ می دهد و…

آرتور بشاپ (جیسون استاتهام) یک قاتل حرفه ای است که تخصص و خدمات منحصر به فرد خود را در اختیار یک کمپانی گذاشته؛ کمپانی ای که گروهی از تبهکاران سطح بالا آن را اداره می کنند. بیشاپ یک حرفه ای کمال گراست که دوست دارد برای کشتن قربانیان اش سناریوهای ظریف و پیچیده طراحی کند…

قرن دوازدهم، بالیان (اورلاندو بلوم) در دوره جنگ‌های صلیبی به اورشلیم می رود، و در آنجا به تنها رهبر مردم برای دفاع از شهر، در برابر نیروهای صلاح الدین تبدیل میشود.

داستان سریال در نقطه ای دور دست از جهان هستی روی می دهد، جایی که تمدن بشری دیگری بصورت مجموعه ای از سیاره ها که با نام دوازده کولونی شناخته می شوند مشغول به حیات است. در حال حاضر این نسل از بشر در حال جنگ با سایلون هاست؛موجوداتی که در واقع از همان رباتهایی پدید آمده اند که سالها پیش انسانها خود آنها را آفریده بودند و اکنون این رباتها که به سطح پیشرفته ای از هوش و فناوری رسیده اند با تکنیک های خاص به جنگ با انسانها برخواسته اند و به طوری ناگهانی در صدد جنگ با انسانها بر می آیند و بدین ترتیببا انفجار هسته ای تمامی دوازده سیاره را نابود می کنند و با جنگ فضایی تمامی سفینه های انسانها را نیز از بین می برند. اما سفینه ی فضایی گالاکتیکا تنها سفینه ای ست که نجات پیدا می کند و بدین ترتیب مسئولیت سنگین نجات نسل بشر بر دوش سرنشینان این سفینه می افتد. حال آنها چاره ای ندارند جز اینکه از چنگ سایلون ها بگریزند و با اسکان در سیاره ای تازه به ادامه ی زندگی بپردازند تا بدین ترتیب نسل بشر به حیات ادامه دهد. بنابراین سرنشینان سفینه با امید به افسانه ای قدیمی که مبتنی بر وجود نسلی دیگر از انسانها در سیاره ای به نام “زمین” است در فضای بی کران هستی به دنبال پناهگاهی برای ادامه حیات خود به حرکت در می ایند...