داستان دختری یازده ساله در توکیو سال 87، با پدری بیمار و مادری شاغل که سعی در حفظ زندگی‌شان دارند.

رن مک کارمک پسر جوانی است که برای زندگی با خانواده ی عمویش، به شهری کوچک به نام بامونت (در ایالت تنسی) آمده. رن هنگام ورود به این شهر کوچک متوجه می شود که رقصیدن و گوش دادن موسیقی با صدای بلند در این شهر ممنوع است. این قانونی است که کشیشی به نام مور آن را وضع کرده و کسی هم توانایی مقابله با آن را ندارد. اما رن تصمیم می گیرد تا یکبار برای همیشه این قانون عجیب را از بین ببرد و همه شهر را به رقص درآورد...

این فیلم به دست انداختن فیلم های آمریکایی که در مورد سیاه پوستان ساخته شده است می پردازد. «آشتری» بعد از مدت ها به محله ای که کودکی اش را در آن گذرانده باز می گردد و خانواده و دوستانش را ملاقات می کند. بزودی اتفاقات احمقانه ای برای او رخ می دهد...

جسیکا می‌داند که زندگی او چه شکلیست و آینده‌اش چطور خواهد شد. ولی بعدا با "دنی" آشنا شد. او گذشته پیچیده‌ای دارد و می‌تواند تمام نقشه‌های آن‌ها را بهم بریزد. جسیکا باید تصمیمش بگیرد...

داستان زنی که بیش از ده سال است به دنبال دخترش می‌گردد که توسط پدرش ربوده شده و به خاورمیانه برده شده.

داستان پنج مادر و فرزند که در یک آسایشگاه زندگی می‌کنند و چشم به آینده‌ای بهتر دارند.

داستان یک قاتل قراردادی به‌نام مانتیس که پس از یک وقفه، دوباره به این کار برمی‌گردد و...

داستان دو دوست صمیمی که عاشق یکدیگر هستند، حتی با وجود آنکه یک آزمایش یکی از آن‌ها را به نیمه گمشده‌اش رسانده.

داستان مردی به‌نام چارلز بلیکی که به بن‌بست رسیده و خانه خانوادگی‌اش در آستانه از دست رفتن است، تا اینکه یک مرد اروپایی پیدا می‌شود و به او پیشنهاد می‌دهد تا زیرزمین خانه‌اش را برای تابستان اجاره کند.

داستان یک بهیار آمبولانس که به قدری از شغل خود خسته شده، که تصمیم به استعفا می‌گیرد. اما او باید آخرین شیفت بیست و چهار ساعته خود را بگذراند و به جایگزین خود آموزش دهد.