جانگ بونگ هوان ، مردیست که به عنوان سرآشپز در کاخ آبی رییس جمهور کار میکند ، اما زندگی او وقتی دگرگون میشود که با هویت زنی به نام کیم سو یونگ در دوران چوسان از خواب بیدار میشود

سریال وینچنزو (Vincenzo) پارک جو هیونگ در هشت سالگی به فرزند خواندگی گرفته شده و همراه خانواده اش به ایتالیا می رود جایی که نامش به وینچنزو کازانو تغییر پیدا کرده و به عنوان یک وکیل و مشاور مافیا فعالیت میکند اما به دلیل به وجود آمدن جنگ میان گروه های مافیایی مجبور می شود به کره جنوبی فرار کند. در آنجا عاشق هونگ چا یونگ می شود کسی که یک وکیل سخت کوش است و برای برنده شدن در پرونده هایش دست به هرکاری میزند …

روایتی از رویا و عشق دو هنرآموز موسیقی کلاسیک که پس از سرگردانی بین استعداد و واقعیت خوشبختی خود را پیدا می‌کنند.

گروهی از ورزشکاران دانشگاهی برای رویاهای خود می جنگند، تجربه می کنند و عشق را می یابند و در هر مرحله به رشد و تعالی می رسند.

داستان یک کارمند اداری معمولی به نام "یومی" که توسط سلول مغزی اش، تمام افکار، احساس و عمل او کنترل می شود.

پارک جه وون یک معمار صادق ، پر از شور و شوق و عاشق خیابان های شهر است. یک روز به زنی که او را “دزد دوربین” صدا میکند، برمیخورد و به او دل میبندد ولی همان روز ملاقات او را گم میکند؛ از طرفی لی یون اوه ، بازاریاب مستقلی است که زندگی معمولی دارد اما هویت دیگری به نام یون سون آه نیز دارد. او تصادفا در حالیکه با هویت جعلی خود است ، پارک جه ون را میبیند و عاشقش می شود…

کی سون گیوم زمانی دونده محبوب تیم ملی بوده که به دلیل یک ماجرا ، این ورزش را رها میکند و سپس کار خود را به عنوان یک مدیر برنامه ورزشی آغاز می کند. اوه می جو مترجم زیرنویس فیلم است که طی اتفاقی با کی سون گیوم آشنا میشود. از طرفی سو دان آه ) تنها فرزند موسس گروه Seomyung است که به دلیل زن بودن ، او را جز جانشین های درجه دوم میدانند ، پس تمام تلاشش را میکند تا جایگاه خود را بدست بیاورد تا اینکه با لی یونگ هوا ملاقات میکند ، دانشجوی هنری که عاشق طراحی و فیلم هاست…

دو جونگ وو یک پلیس توانمند است که رازی مرموز در پس چهره ی بیخیال و آرام خود دارد و گونگ هی وون افسر پلیسی است که نمیگذارد چیزی مانع کار او شود آن ها به کمک کاراگاهی به نام جیمی روی پرونده ای مرموز و سریالی مربوط به 28 سال پیش تحقیق میکنند …

داستان سریال درباره فردی است به نام رگنار لاثبروک که با پادشاه آن دوران وایکینگ ها به مخالفت برمیخیزد و دوست دارد این بار به جای نبرد با شرقی های منطقه خود، حمله به سمت غرب را در دستور کار خود قرار بدهند. رگنار با مخالفت با پادشاه خود، کار را به جلو میبرد تا راه را برای نبرد با غربی ها هموار کند و حتی خود را در مقام پادشاهی ببیند…

کیم یک سرباز کهنه کار و بازنشسته می باشد که توسط همسر رئیس جمهور برای محافظت شخصی از او استخدام می شود و . . .