داستان سریال درباره ی “دراکولا” ست، که در زمان سلطنت ملکه ویکتوریا به لندن میاد و خودش رو بعنوان مؤسس و بنیانگذار عصر مدرن در این شهر معرفی میکنه، اما در واقع به دنبال انتقام گرفتن از آدم هایی که قرن ها پیش زندگیش رو نابود کردند. فقط در یک صورته که برنامه و نقشه ی دراکولا که مدت ها براش برنامه ریزی کرده خنثی میشه، اونم اینه که دراکولا عاشق زنی میشه که تناسخ همسر مُرده ش رو در جسم و ظاهر اون زن میبینه...
پاک‌سازی حول یک دوره 12 ساعته می‌چرخد که تمام جرم از جمله قتل , قانونی است . مجموعه در یک آمریکا تغییر یافته توسط یک حزب سیاسی totalitarian , چندین شخصیت به ظاهر بی‌ربط را دنبال می‌کند که در یک شهر کوچک زندگی می‌کنند . با گذر زمان باد , هر شخصیت مجبور است با گذشته خود حساب کند که آن‌ها تا چه حد
این سریال بر اساس یک رمان سه گانه پساآخرالزمانی و ترسناک نوشته جاستین کرونین ساخته شده که داستان آزمایش های خطرناک و سری دولت را روایت می کند که به تولید خون اشام ها منتهی می شود. در این سریال مارک پل گوسلار و سانیا سیدنی نقش یک مامور حکومتی و یک دختر جوان را بازی می کنند که در تلاشند جلوی شیوع این بیماری خطرناک را بگیرند.
کسل راک یک سریال ترسناک و روانشناختی است که برگرفته از آثار استفن کینگ و به تهیه‌کنندگی جی. جی. آبرامز ساخته شده است و داستانش در شهر خیالی کسل راک می‌گذرد. این سریال قرار است گلچینی از موضوعات و شخصیت‌های مختلف رمان‌های کینگ باشد که در کسل راک زندگی می‌کنند. سریال به شکلی واحد به بررسی تمامی دنیاها و شخصیت‌ها و داستان‌هایی که از ذهن خلاق استفن کینگ تراوش شده می‌پردازد.
نامزد دریافت 1 Primetime Emmy. 1 بار برنده جایزه و 19 بار نامزد دریافت جایزه.
بعد از اینکه بیماری گسترش پیدا می کند و به بیشتر مردم منتقل می شود، نظم جامعه بهم می خورد و جان سالم بدر برده ها در کمپ های مختلف برای بقا مبارزه می کنند. در این میان که تعداد خون‌آشام ها در حال افزایش است، دکتر لوتر باید هر چه سریع تر متوجه شود که چه اتفاقی در حال رخ دادن است، در حالی که فاین روز به روز قدرتمندتر می شود تا در نهایت تبدیل شود به رهبر جامعه زیرزمینی خون‌آشام ها.
اما , یک نویسنده مشهور و موفق فرانسوی , مجبور است بعد از اینکه زنی که پانزده سال پیش رویاهای خود را در سر داشت , دوباره به زادگاهش برگردد . کاری که او می‌نویسد ظاهرا کار تخیلی است ,
داستان دربارهٔ پسری 18 ساله به نام کن کانکی است که با دختری به نام ریزه که هر دو همسن هستند و در خواندن کتاب با یکدیگر تفاهم دارند، در کافه‌ای که معمولاً به آنجا می‌رود آشنا می‌شود. کانکی غافل از اینکه ریزه یک غول (موجودات مرموزی شبیه به انسان که در پی شکار و خوردن گوشت انسان‌ها هستند) است مورد حمله او قرار می‌گیرد، اما در پی ناباوری کانکی جان سالم بدر می‌برد و به شدت مجروح می‌شود.
