گروهی از سربازان بریتانیایی که از آلمان در حال عقب نشینی به سمت دانکرک در جنگ جهانی دوم هستند ، اسیر می شوند. دراین میان یک بوکسور مشهور بریتانیایی درحالی که که آنها برای فرار تلاش می کنند  مجبور به مبارزه با یک بوکسور آلمانی با استعداد در رینگ می شود...

تعطیلات تابستان برای چهار نوجوان منفور، بازداشت تابستانی به معنای تمیز کردن دبیرستانشان پس از یک حادثه وحشتناک است. اما آن ها تنها نیستند، گروهی خوفناک با پوشیدن ماسک هایی به شکل چهار سوار آخر الزمانی_ قحطی، طاعون، جنگ و...

«بران مارشال» مرد جوانی ست که با عبور از گذرگاه مخصوص از سیاره زمین فرار کرده و برای شروع زندگی جدید وارد ریا (یکی از قمرهای بزرگ سیاره زحل ) میشود، اما ساکنان اولیه ریا تصمیم گرفته اند که دیگر هیچ پناهنده ی را از سیاره زمین به سیاره خود راه ندهند.

وید دالتون مأمور مستقل آف بی آی که به عنوان مأمور مخفی در پرونده قاچاق انسان فعالیت میکند، سرژیک آبریف یکی از اعضای مرموز باند تبهکاران مغولستان را دستگیر می کند . او باید ...

1884,انگلستان,جهانی در آستانه ی تغییر. هنگامی که انولا هولمز خواهر نوجوان شرلوک هولمز در صبح شانزدهمین سالگرد تولدش بیدار و متوجه ناپدید شدن مادرش به طرز اسرارآمیزی می شود، او مجموعه ای از هدایای عجیب و غریب را پشت سر میگذارد اما ردی از اینکه مادرش کجا رفته یا چرا رفته نمی یابد.

بازرس ریتر پس از آنکه خانواده ش را در حادثه ی غم انگیز از دست میدهد درگیر پرونده کشتار در مدرسه میشود این پرونده آسان با ادعای کشیش پیچیده تر میشود .

« چارلى » ولگرد ( چاپلین ) كه پلیس او را با خلافكارى اشتباه گرفته است، به سیركى پناه مى‏آورد و به عنوان دلقك استخدام مى‏شود، و چیزى نگذشته كه به نادخترى صاحب سیرك ( كندى ) دل مى‏بندد...

در سال ۱۸۹۸، تب طلا همه جا را فراگرفته است و همه كس براى به دست آوردن ثروتى باد آورده به آلاسكا روى می آورد. از جمله « چارلى » ( چاپلین )، ولگردى تنها كه خیلى زود با جویندگان دیگر، « جیم گندهه » ( سوین ) دوست مى ‏شود.

«چارلى» ( چاپلین )، شیشه‏ بر دوره‏ گرد، با پسربچه‏ اى ( کوگان ) که مادرش او را رها کرده زندگى می‏کند. پسر بچه، شیشه‏ ى پنجره‏ هاى خانه‏ ها و مغازه‏ هاى مردم را با پرتاب سنگ می‏شکند و براى ناپدرى خود کار جور می‏کند.

در سال‏هاى جنگ جهانى اول در كشور تومانیا، سربازى به نام « چارلى » ( چاپلین ) بر اثر سانحه‏ ى سقوط هواپیما حافظه‏ اش را از دست می‏دهد. او وقتى چشم باز میكند خود را در یك آسایشگاه روانى میابد و پس از مدتى كه طى آن حاكمیت كشور به دست دیكتاتورى به نام « هینكل » ( چاپلین ) افتاده، از آن جا مرخص می‏شود...