دختر 19 ساله ای به نام یونیونگ که در آرزوی تبدیل شدن به یک کارمند دولتی برای حمایت از مادر ناشنوای خود است، یک روز تصادف می کند و به عنوان یک قاتل شناخته می شود. در زندان زنان، جایی که به جای او با شماره زندانش "2037" صدا می شود...

داستان خانواده اسمارت که متوجه می‌شوند رسیدن به آرزوهای بزرگ‌شان در هر مقطع از زندگی می‌تواند رخ دهد.

«جیک گرین» بعد از هفت سال، از زندان آزاد می شود. او طی دو سال از راه قمار پول زیادی بدست می آورد، و اکنون آماده است تا از کسی که او را به زندان انداخته بود انتقام بگیرد...

داستان زوجی که واحدشان توسط دیوار آجری اسرارآمیزی احاطه می‌‌شود و باید با همسایه‌شان همکاری کنند تا راه فرار را پیدا کنند.

آساکو در اوساکا زندگی می‌کند. او عاشق باکو می‌شود. یک روز، باکو ناگهان ناپدید می‌شود. دو سال بعد، آساکو اکنون در توکیو زندگی می‌کند و با ریوهی آشنا می‌شود. او دقیقاً شبیه باکو است، اما شخصیت کاملاً متفاوتی دارد.

داستان سانکاران نایر، وکیلی که در پرونده قتل عام جلیان والا باغ برای حقیقت مبارزه کرد.

ماتسومورا ریوکو، نویسنده‌ی مشهوری که حدود پنجاه سال دارد، متوجه می‌شود به بیماری آلزایمر مبتلا شده است. همزمان با این اتفاق، او تدریس در دانشگاه را آغاز می‌کند و در آنجا با مرد جوان کره‌ای به نام سو چان هه که حدود بیست سال دارد، آشنا شده و به او علاقه‌مند می‌شود.

داستان مرد جوانی که برای باز پسگیری میراث‌اش، به شهری واقع در مونتانا برمی‌گردد، غافل از آنکه میان جنگ یک کلانتر با هدف حفظ امنیت و یک غریبه با هدف نابودی آن، گیر می‌افتد.

پس از آنکه یک استعداد رشته کونگ فو به نیویورک نقل مکان می‌کند، در آنجا نظر یک قهرمان بازنشسته را جلب می‌کند و حالا قصد دارد تا با کمک آقای هان و دنیل لاروسو، وارد مسابقات سطح بالای کاراته شود.

«فردی هفلین» کلانتر شهرکی در نیوجرسی است که بسیاری از مأموران اداره ی پلیس نیویورک هم ساکن آن جا هستند. «مو تیلدن»، بازرس اداره ی پلیس نیویورک، در تحقیقاتش درباره ی تعدادی پلیس فاسد و کلاهبردار، به این شهرک و کلانترش، «فردی هفلین» می رسد. «هفلین» با «تیلدن» هم کاری می کند و رفته رفته پی می برد که برخی از قهرمانان زندگی اش چندان هم زندگی وارسته ای ندارند...