داستان سه برادر و پدرشان که سال ۱۹۰۰ در بیابانی دوردست در امریکا زندگی می کنند، و اینکه چگونه زندگی‌شان با طبیعت، جنگ، پیشینه‌شان و عشق آمیخته است.

هنگامی‌که «لاکی پرسکات» از خانه‌ همیشگی‌شان فاصله می‌گیرد و به یک شهر کوچک نقل می‌کند، با یک اسب تنومند به نام اسپریت آشنا می‌شود و زندگی‌اش برای همیشه تغییر می‌یابد.

فردی غربی و مدرن با الهام از مناطق واقعی "خالی از سکنه" در امتداد مرز تگزاس و مکزیک سفر میکند. "جکسون" هنگام حضور در گشت مرزی پدر و پسری، به طور تصادفی یک پسر مهاجر مکزیکی را کشت. وقتی پدر "جکسون"سعی می کند تقصیر را به گردن بگیرد ، ...

این فیلم داستان یک گوینده خبر به نام کید را دنبال کند که همسر خود را از دست داده و به تگزاس سفر می‌کند تا اخبار جهان را به مردم محلی بگوید. کید در ادامه برای کمک به یک دختر یتیم که والدینش توسط بومیان آمریکا کشته شده‌اند، استخدام می‌شود تا او این دختر را به آخرین بستگان باقی مانده‌اش که در سن آنتونیو زندگی می‌کنند، برساند.

یک کشاورز از میسوری برای گرفتن انتقام قتل خانواده ش از سربازان اتحادیه ,به واحد چریکی نیروهای کنفدراسیون می پیوندد.

پس از پایان جنگ های داخلی آمریکا .فرانک کانر(با بازی نیل بیلدسو ) سرباز جنگی است که اکنون به شکارچی جایزه بگیر تبدیل شده و اوقات خود را با ویسکی و تحویل مجرمان فراری سپری میکند. روزی دو کودک بی پناه درب خانه وی را می‌کوبند...

در دوران جنگ های داخلی امریکا، سه مرد در پی یافتن جعبه ای هستند که حاوی دویست هزار دلار پول مسروقه است: «استنزا»، «جو» و «توکو».

دو جایزه‌بگیر با نیاتی مشابه هم، به هم می‌پیوندند تا یک یاغی وسترن را گیر بیندازند...

یک هفت‌تیرکِش سرگردان، دو خانواده‌ی رقیب را در شهری که به وسیله‌ی حرص، غرور و انتقام تکه‌پاره شده است را به جان هم می‌اندازد...

داستان فیلم درباره شکارچی پوستی به نام "هیو گلس" است که در حین شکار مورد حمله ی یک خرس قهوه ای قرار گرفته و دو مرد که در این شکار همراه او بودند، وسایلش را دزدیده و او را نیمه جان رها می کنند...