در این قسمت از سریال متفاوت نارکوها که در مکزیک شکل میگیرد، ظهور کارتل گوادالاخارا به عنوان عامل سازمان مبارزه با مواد مخدر آمریکایی در مکزیک و مواجهه با خطرات مقابه با نارکوس در مکزیک را تصویر می کشد..
«جری ویلباک» با دو چالش سخت روبرو است. از یک سوی رئیس باند تبهکاری که وی با آن همکاری می کند از او می خواهد با سفر به مکزیک یک تپانچه عتقیه بسیار قمیتی معروف به “مکزیکی” را برایش پیدا کند، در غیر این صورت با عواقب ناخوشآیندی مواجه خواهد شد. از سوی دیگر نامزدش «سامانتا» از او می خواهد دست از کارهای خلاف بردارد و از همکاری با این باند دست بکشد.
مأموران مکزیکی از توطئه ی «ژنرال مارکز»، یکی از نظامیان فاسد و «باریلو»، سر دسته ی بی رحم قاچاقچیان مواد مخدر، برای سوء قصد به جان رئیس جمهور مکزیک با خبر شده اند. حالا از نوازنده ی دوره گرد، «ال ماریاچی» (باندراس) کمک خواسته می شود تا دوباره با جعبه ی گیتار معروفش وارد عمل شود...
«ال ماریاچی» نوازنده گیتار دوره گرد وارد شهری میشود. شهری که مملو از خلافکار و آدمکش است. او از گذشته خود فراریست و به دنبال مکانی امن برای زندگیست. در ابتدای ورود به شهر مجبور به درگیری با چند خلافکار و کشتن آنها میشود و این شروع مشکلات بیشتر برای اوست.
«موکو» (مارکوارت)، قاچاقچی مواد مخدر در شهر مرزی آکونای مکزیک، پس از نارو زدن به شریک قبلی اش، «آسول» نیز اسلحه هایی در یک جعبه ی گیتار می گذارد و شبیه به یک نوازنده ی گیتار دوره گرد به راه می افتد تا «موکو» را بکشد. از سوی دیگر یک نوازنده ی دوره گرد واقعی ـ «ماریاچی» (گالاردو) ـ با لباسی هم شکل او و جعبه ی گیتاری در دست نیز در راه است...
داستان شاهزاده ای که از یک زندان مکزیکی با امنیت بالا فرار می کند و به یک مرکز ترک اعتیاد از راه دور واقع در سمت ایالات متحده در مرز پناه می برد، جایی که آنها با زامبی های جهش یافته مرگبار روبرو می شوند.
داستان در مورد پسری به نام لینکلن لاود است که همراه با پدر، مادر و 10 خواهر خود برای گذراندن تعطیلات عازم اسکاتلند میشود. آنها به زودی متوجه میشوند که از نوادگان خانواده سلطنتی اسکاتلند هستند و خانه اجدادی آنها یک قصر بسیار باشکوه است. اکنون لینکلن و خانواده‌اش به زندگی رویایی خود بسیار نزدیک شده و…
