داستان فیلم در مورد اسب افسانه ای در ترکیه، به نام بولدپایلت که در دهه 1990 رکورد ترکیه را شکست و توانست برای اولین بار در مسابقات بین المللی برنده شود. فیلم داستان واقعی عشق و موفقیت است و درباره ی یک سوارکار (هالیس کاراتاس) و دختر صاحب اسب که به طور داوطلبانه از بولدپایلت مراقبت می کند. این سوارکار که به دنبال رویاهایش برای سوارکاری به استانبول می آید، با اوزدمیر آتمان(صاحب بولد پایلت) آشنا و در آنجا عاشق دختر وی میشود. او بعدها میفهمد بگوم(دختر اوزدمیر) سرطان دارد و تنها چیزی که باعث خوشحالی و امیدواری او میشود پیروزی بولدپایلت است برای همین تصمیم میگیرد با تلاش کردن و پیروز شدن امید به زندگی و امید به درمان را در بگوم زنده نگه دارد تا به درمانش ادامه دهد…
یک مرد جوان کشف می‌کند که قدرت‌های ویژه‌ای دارد . اکنون لازم است که از این نیروها برای محافظت از شهر و تمام بشریت در مقابل نیروهای تاریکی که می‌خواهند استانبول را نابود کنند , استفاده کنیم . در این سفر هیچ انتخاب دیگری جز عمل کردن با دوستانش که به
گروهی متشکل از یک افسر پلیس، یک دکتر، یک دادستان، چند حفار، ماموران پلیس، و دو برادر مظنون به قتل، در ناحیه اطراف شهر «کسکین» در جستجوی یک جسد دفن شده هستند...
این فیلم داستان دنیز دانش آموز سال آخر دبیرستان هست که با دیدن روزگار نظم زندگی اون بهم میخوره و عاشق اون میشه. روزگار عشق و گیرایی صدای دنیز رو کشف میکنه. اول صداشو میشنوه و بدون اینکه اونو ببینه عاشقش میشه. دنیز دختر ۱۷ ساله شادابیه که فقط به درس اهمیت میده و چشمش جز درس چیز دیگه ای نمیبینه و...
روستائیان ترک تحت طلسم جادوی سیاه هستند که آنها را تحت تأثیر قرار می‌دهد و باعث میشود که توسط جینزها رنج بکشند. کتاب قرآن آنها باید اکنون به جستجوی سرنخ ها و اعدام‌گران بپردازند تا به آنها کمک کنند تا از آن فرار کنند یا آن را شکست دهند و...
نویسنده، کارگردان و بازیگر این اثر خود را درون تاکسی‌ای در نیویورک و در میانه‌ی سفری به دور دنیا پس از فرار از زندگی روتین و بی‌رنگ و روحش در خانه پیدا می‌کند.
ششمین فیلم از ماجراجویی شخصیت کمدی رجب ایودیک ( رکورد دار باکس آفیس ترکیه) را شاهد خواهیم بود . در این قسمت با کمال تعجب رجب خود را به جای قونیه (یک شهر در آناتولی ترکیه) در کنیا میبیند و ماجراجویی جدید او آغاز می شود ...
خانواده‌ی هشت نفره‌ی مرمر در محله‌ی حیدرپاشا رستوران طعم آنادولی را می‌گردانند. افراد این خانواده خیلی عادی زندگی می‌کنند اما یک راز بزرگ دارند که تحت هر شرایطی باید پنهان بماند و همگی در پنهان کردن آن سهم دارند و…
"سدیک" جوانی سرکش است که در دانشگاه به فعالیتهای سیاسی مشغول بوده و تبدیل به یک خبرنگار جناه چپ در دهه 70 می شود در حالی که پدرش دوست داشته او مهندس کشاورزی شده و کنترل مزرعه خانوادگی شان را به عهده بگیرد.در صبح 12 سپتامبر سال 1980 وقتی کشور درگیر یک کودتا است آنها نمی توانند خود را به بیمارستان و پزشک برسانند و...
