لاکپشت‌های نوجوان بار دیگر برگشته‌اند تا این بار عشق و مقبولیت مردم نیویورک را به‌دست آورند و همزمان باید با ارتشی بزرگ از جهش‌یافته‌ها روبه‌رو شوند.

یک مرد 34 ساله ژاپنی توسط یک کامیون که سرعت زیادی دارد کشته میشود. قبل از اینکه قضیه را بفهمد، دوباره در کالبد "رودئوس گریرات" متولد شده و زندگی جدیدی را آغاز می کند.

داستان زندگی یک دانش‌آموز 17 ساله که پس از آویزان کردن یک تابلو با مضمون «هشدار: در این مکان یک متجاوز جنسی پنهان شده» بر سر در مدرسه‌اش، کاملاً دگرگون می‌شود.

مدی در آستانه‌ی از دست دادنه خانه‌اش است تا اینکه یک آگهی استخدام جذاب پیدا می‌کند. والدین پسری 19 ساله و درونگرا به دنبال کسی هستند تا بتواند پسرشان را برای رفتن به دانشگاه آماده بکند. او به اندازه‌ی یک تابستان فرصت دارد تا آن پسر را آماده کند.

درباره‌ی باستان‌شناسی به نام ایندیانا جونز است که در حال کشف یک عتیقه خارق‌العاده و افسانه‌ای است که میتواند مسیر تاریخ را تغییر دهد.

سیدی هارپر دانش آموز دبیرستانی و خواهر کوچکش ساویر همچنان در اندوه مرگ اخیر مادرشان هستند و نتوانسته‌‌اند آن را پشت سر بگذارند. پدرشان ویل به عنوان یک روانشناس، خود نیز از درد این غم ویران شده است، بنابراین نه حمایت و نه محبتی را که دخترانش از او طلب دارند، در اختیار آن‌‌ها قرار نمی‌دهد. هنگامی که یک بیمار ناامید به طور غیرمنتظره در خانه آن‌ها ظاهر می‌شود و درخواست کمک می‌کند، موجودی وحشتناک را همراه خود وارد خانه می‌کند که این خانواده‌ را شکار خود قرار داده و از بزرگترین رنج آن‌ها تغذیه می‌کند.

پنج سال پس از قسمت اول، جوناس تیلور در مبارزه علیه جنایات محیط زیستی شرکت داشته و همینطور به ایستگاه تحقیقاتی مانا وان کمک کرده تا قسمت‌های عمیق‌تر گودال ماریانا که کوسه مگالودون در آن کشف شده را کاوش کنند.

پسری که نیمی از انسان و نیمی از آهو است، در دنیای پسا آخرالزمانی با سایر ترکیبات به دنبال بقا است و...

نورا و هه سونگ دو دوستی هستند که از زمان کودکی با هم بوده‌اند. بعد از مهاجرت خانواده‌ی نورا از کره‌ی جنوبی آنها از هم جدا می‌شوند. بیست سال بعد آنها مجددا هم را ملاقات می‌کنند و سرنوشتشان با عشق پیوند می‌خورد.

داستان پدری به‌نام وینسنت که از گم شدن پسرش اندوهگین است و دوستی با هیولای زیر تخت ادگار یعنی اریک، تنها کاری است که به او تسلی خاطر می‌دهد.