در طی سال 1987، رباتی بنام “بامبلبی” بدنبال سرپناهی در یک شهر ساحلی واقع در کالیفرنیا می‌گردد. "چارلی"، دختری که بزودی هجده ساله خواهد شد و به دنبال پیدا کردن جایگاه خود در دنیا است، او را زخم‌خورده و شکسته پیدا میکند و به او کمک میکند تا.

انسان ها و ترانسفورمرها مدتی است که در حال جنگ هستند و دیگر خبری از اُپتیموس نیست. اکنون کلیدی برای نجات زمین مانده است و آن هم در اعماق این کره دفن شده است و ...

یک مکانیک به همراه دخترش چیزی را کشف می کنند که باعث می شود اتوبوت ها و دیسپتیکون ها و همینطور ماموران دولتی به سمت آن دو کشیده شوند...

اتوبوت ها از وجود یک فضاپیما که در کره ماه مخفی شده آگاه می شوند و اکنون سعی دارند زودتر از «دسپتیکون» ها به آن رسیده و به رازهایش پی ببرند.

سام ویتوسکی اکنون اتوبوت ها را به حال خود رها کرده و تصمیم گرفته یک زندگی معمولی داشته باشد. اما زمانی که ذهنش با علائم مرموزی پر می شود، «دسپتیکون» ها به دنبال او می افتند، و او بار دیگر به نبرد تبدیل شوندگان باز می گردد.

سام یک دانش آموز دبیرستانی است که پدرش به مناسبت فارغ التحصیلی برای او یک اتومبیل کامروی دست دوم خریده است. سام از این موضوع بسیار خوشحال است اما در ادامه متوجه می شود اتومبیل او در واقع یک روبات تغییر شکل دهنده به نام «بامبلی» است که به یک گونه از روباتهای فرا زمینی به اسم «اتوبوت» تعلق دارد...

مایلز مورالز یک نوجوان اهل محله بروکلین شهر نیویورک است. پیتر پارکر در دنیای مایلز از دنیا رفته اما مایلز متوجه می‌شود که پیتر پارکر دیگری در بعد دیگری وجود دارد و از او درخواست می‌کند تا به او آموزش دهد که او چگونه به مرد عنکبوتی تبدیل شود…

«پیتر پارکر» به زندگی معمولی خودش ادامه می دهد تا اینکه یک کمپانی مرموز به نام «اوسکورپ» افرادی را با قدرت های خارق العاده برای مقابله با پیتر می فرستد...

در این فیلم که روایت متفاوتی از داستان مرد عنکبوتی است، «پیتر پارکر» ( اندرو گارفیلد ) مدارکی را بدست می آورد که ممکن است به کمک آن ها بتواند دریابد که پدر و مادرش چگونه در زمان کودکی او ناپدید شده اند. او در همین راه با دکتر «کرت کانرز»، که شریک سابق پدرش بوده،‌ آشنا می شود...

«پيتر پارکر» (مگواير) هنوز براي روزنامه ي «ديلي باگل» کار مي کند و هنوز آماده است تا در هيئت «اسپايدر من» به کمک مردم بشتابد. تا اين که يک توده ي سياه رنگ ماوراي زميني خود را به بدن او مي چسباند و «پيتر» را متوجه نيمه ي تاريک وجودش مي کند. به اين ترتيب يک «اسپايدر من» خشن و بي رحم پا به عرصه مي گذارد...