یک کارمند بانک که از بدهی های شوهر بیکارش خسته شده و آرزوهای خود را بر باد رفته می بیند به ناگهان یک منبع مخفی از پول های به ظاهر نامحدود را در خانه اش پیدا می کند.

داستان فیلم درباره ی مادربزرگی میباشد که از زندگی خود شکایت دارد و از عروس و نوه اش ناراضی هست و همیشه غر میزند ولی تنها کسی که دوسش دارد پسرش هست ، این پیرزن همیشه دعا میکند که شرایط به نفعش تغییر کند تا او هم بتواند کمی از زندگی اش لذت ببرد تا اینکه دعایش براورده میشود و او تبدیل به یک دختر 24 ساله جذاب میشود و حالا زندگی اش به کل تغییر میکند و...

یک هنرپیشه معروف نیاز به تمدید گواهینامه خود دارد و مامور مربوطه طرفدار اوست. مجموعه‌ای از سوتفاهم‌ها باعث اتفاق بزرگی می‌شود...

درباره یک روستایی کوچک است که باید برای محافظت از جان خود و پسرش از یک انسان مبتلا به هوش مصنوعی که زندگی آنها را تهدید می کند از شهر دوری کنندو…

زندگی یک نوجوان سبک بار که با اعتراض به دوستی با پسری منتهی می‌شود و...

آدویت از گوآ دیدار می کند و آنجا با سارا آشنا می شود که یک دختر مستقل و سرخوش است ولی اوضاع چرخش ناگهانی می کند و سال ها بعد آدویت به یک ماشین کشتار پلیس ها تبدیل می شود. دو پلیس به نام های آگاشه و مایکل در تلاش هستند تا جلوی وی را بگیرند و در این بین داستان گذاشته ادویت نیز نشان داده میشود که چرا او قصد کشتن تمام پلیس ها را دارد و...

این فیلم داستان یک حسابدار را به تصویر می‌کشد که بعد از اینکه متوجه می‌شود به وی خیانت شده است ، زندگی‌اش خراب می‌شود. او پس از این اتفاق تصمیم می‌گیرد به نزد برادرزاده‌اش برود و مدتی با او زندگی کند و در این میان تلاش می‌کند تا رویای قدیمی‌اش یعنی افتتاح یک رستوران را عملی کند و…

زن جوانی که با همسر و مادر شوهرش زندگی میکند زندگی شاد و خوبی دارد اما یک شب در مهمانی همسرش عصبانی شده و جلوی مهمانان به او سیلی میزند. زن که حس میکند عزت خود را از دست داده به دنبال احقاق حق خود است ، در ادامه زنان دیگری که در حق آنها نیز ظلم شده است وارد داستان شده...

ونی و ویکرام دو برادر با پیوندی ناگسستنی هستند. رونی از بچگی همیشه هوای برادر بزرگترش ویکرام را داشته و همیشه به نجاتش شتافته است. وقتی ویکرام پلیس می شود و در کشوری خارجی ربوده می شود ، رونی (تایگرشروف) تصمیم می گیرد برای نجات وی شخصا اقدام کند و حالا او یک نفره باید با یک ارتش بزرگ مقابله کند تا برادرش را نجات دهد ...

در صبح هنگام معاون پلیس که به زودی قرار است بازنشسته شود گم شده و هیچ اطلاعاتی از او در دسترس نیست. فردای همان روز کارگرانی جسد او را در قسمتی از محل کار خود پیدا میکنند در حالی که قلب و چشمانش از بدن او خارج شده است. اکنون تکاپویی در پلیس رخ داده چون بنظر می آید این پرونده قاتل سریالی دارد و فقط به دنبال کشتن پلیسها است...