سال 1585. در انگلستان اغلب مردم کاتولیک هستند و ملکه ی پروتستان، «الیزابت» (بلانشت)، با مشکلات بسیاری روبه رو است. به خصوص که پادشاه کاتولیک اسپانیا، «فیلیپ دوم» می کوشد تا یک کاتولیک، یعنی «مری»، ملکه ی اسکاتلند (مورتن) را که جای او به قدرت برساند. از طرف دیگر مشاوران «الیزابت» از جمله «ویلیام والسینگام» (راش) فشار می آورند که او هر چه زودتر ازدواج کند...
برنده 1 بار برنده جایزه 7 بار برنده جایزه و 33 بار نامزد دریافت جایزه
پس از ناپدید شدن انور الابراهیمی هنگام در پرواز آفریقای جنوبی به واشنگتن، همسر آمریکایی تبارش ایزابلا فیلدز شروع به جستجو برای یافتن وی می کند. همزمان داگلاس فریمن مامور اطلاعاتی نیز که برای تحقیق در زمینه فعالیت های تروریستی به مصر رفته، بعد از نجات یافتن از یک بمب گذاری انتحاری، مامور نظارت در بازجویی یکی از مظنونین توسط پلیس مصر می شود.
یک شاهزاده خانم از قصه های تخیلی توسط ملکه ای شرور به دنیای ما فرستاده می شود. شاهزاده «گیزل» در دنیای واقعی، بعد از ملاقات با یک وکیل خوش تیپ، کم کم نگاهش به زندگی و همینطور عشق تغییر می کند. اما آیا یک عشقی که در قصه‌هاست، در دنیای واقعی ما دوام می آورد؟
نامزد دریافت 3 اسکار 12 بار برنده جایزه و 51 بار نامزد دریافت جایزه
مستر بین یک بلیط مسافرتی به فرانسه برنده میشود. در آنجا او بطور ناخواسته باعث جدایی یک پسر نوجوان از پدرش می شود، و حالا باید سعی کند دوباره آن‌ها را به هم برگرداند. در این مسافرت او چیزهایی مثل دوچرخه سواری، عشق حقیقی و … را هم یاد میگیرد…
«جس» (هاچرسن) خود را برای مسابقه ی دو مدرسه آماده می کند. اما تنها کسی که می تواند از او جلو بزند دختری تازه واردی به نام «لزلی» (راب) است. آن دو پس از مدتی با هم دوست می شوند و مکانی اسرار آمیز را در جنگل به نام «ترابیتیا» در نظر می گیرند و خود را شاه و ملکه ی آن جا می نامند...
هکتور یک مرد معمولی است که به تازگی خانه ای را اجاره کرده. روزی او با استفاده از دوربینش یک شخص را در جنگل می بیند و وقتی خودش را به آنجا می رساند آن شخص را روی تخته سنگی پیدا می کند، اما ناگهان مردی که با یک باند صورتی چهره اش را پوشانده، یک قیچی را در بازوی هکتور فرو می کند…
